دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : roya
آن چنان صبورانه عاشقت شدم و زیر درگاه خانهات، به انتظار گردش چشمانت نشستهام که نسیم هم حسودی میکند! پیدا که میشوی سرانگشتانم مست میشوند سبز میشوند من امشب پروانههایی را که از دریچههای بارانی چشمانت پرواز کردند، گردهم آوردم تا ببینند که من دیوانه تو هستم و چشم بسته کنار خیالت زندگی میکنم تو در وجودم میرویی آن چنانکه علفهای تازه در لابهلای سنگفرشهای مخروبهای میروید من میآیم تا تو را بر شانهام بگذارم و از میان سایههای غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر میدانی جویباریست که به ابدیت میریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را میگویم عشق...
![]()
پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 8:40 :: نويسنده : roya
دوستای گلم سلام یه مشکلی واسم پیش اومده برام دعا کنید خیلی محتاج دعاتونم ![]()
یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 18:32 :: نويسنده : roya
یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند. ![]()
شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : roya
روز تولدت شد و نيستم اما کنار تو کاشکي مي شد که جونمو هديه بدم براي تو درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرم از لحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عکس بگيرم من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون چراغوني جشنمون، ستاره هاي کهکشون به جاي شمع ميخوام برات غمهات و آتيش بزنم هر چي غم و غصه داري يک شبه آتيش بزنم تو غمهات و فوت بکني منم ستاره بيارم اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم کهکشونو ستاره هاش درياو موج و ماهياش بيابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش با هفت تا آسمون پر از گلاي ياس وميخک با ل فرشته ها و عشق و اشتياق و پولک عاشقتو يه قلب بي قرار و کوچک فقط مي خوان بهت بگن :. . . . . تولدت مبارک اینم هدیه ی من
عشقم تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
![]()
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : roya
پسر: ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! ![]()
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 17:45 :: نويسنده : roya
بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود
![]()
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, :: 18:32 :: نويسنده : roya
امروز دوستم گفت فامیلشون داشته بازی تراکتورو میدیده وقتی تراکتور باخته زنه سکته کرده مرده عاقا طرفدار اینجوری دیدین خدایی؟؟؟ روحش شاد و یادش گرامی ![]()
![]() |