چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : roya
![]()
چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 11:46 :: نويسنده : roya
![]()
یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : roya
مهم نیست فردا چی میشه مهم اینه که امروز دوستت دارم مهم نیست فردا کجایی مهم اینه که هرجا باشی دوستت دارم مهم نیست تا ابد با هم باشیم مهم اینه که تا ابد دوستت دارم
مهم نیست که قسمت چیه مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم
عشق برایم همه لحظه هاست ، از اینجا که بیدارم تا آنجا که خوابم ،
![]()
شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : roya
صدا پاشنهی چکمههاش را میشنیدم. میدوید صِدام میکرد. آنطرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین… گیجْ – درب و داغون نِگا به ساعتِ رانندهی بخت برگشته کردم. ساعت چهار و پنج دقیقه بود!!
![]()
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : roya
به چه ميخندي تو؟ ![]()
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 11:32 :: نويسنده : roya
![]()
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : roya
![]()
جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : roya
![]()
پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : roya
پرسید که چرا دیر کرده است! ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : roya
عشق برایم همه لحظه هاست ، از اینجا که بیدارم تا آنجا که خوابم ، و تو آغاز من هستی ، این تو هستی که تنها مال من هستی ، کسی جز تو در قلبم جایی ندارد ، عشق بی تو هیچ معنایی ندارد! ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : roya
این است یک عشق جاودانه ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : roya
![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : roya
منتطر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم درچشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر روی شونه هایت بگذارم از عشق تو....از داشتن تو....اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش گیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم آری من تو را دوست دارم و عاشقانه تو را می ستایم ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : roya
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : roya
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد، ![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : roya
![]()
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 14:7 :: نويسنده : roya
ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم ![]()
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 16:56 :: نويسنده : roya
روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم... ![]()
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : roya
حرف می زنی اما تلخ ... ![]()
![]() |