شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : roya
نظرات شما عزیزان:
خوب که خیس شدم از بارانِ بغضِ خویش
خودم را عاشقانه تر از پیش صدا زدم : مـــــــــراد و باز پاسخ از دهانِ تو شنیدم !! تو کیستی که بر تمامیت من همیشه حمیـّت خویش را انگشت می زنی ؟ حتا زیر آسمانِ اشکهای من گونه های سرخ تو خیس می شوند تو کیستی؟ که دلم می خواهد تا فرصتی فراهم هست با خودم آشتی کنم شاید هنوز ردِ پای اسبم را کوچه های «چنگیز قلعه » گواهی دهند می خواهم با خودم آشتی کنم. خیس خستگی خستهتر از پروانه سالهاست گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچهی خویش پر می زنم وُ هنوز غربت تلخ همیشه را، مزه می کنم من خسته ام و هیچ حاجتی به تایید هیچ پروانه ای نیست کافی ست دگمهی پیراهنِ پریروزم را باز کنی تا پاره پاره های عریانِ عمرِ هزار پروانه را، به سوگ بنشینی. من خیسِ خستگی ام بیا شانه هایت را بالش خیلِ خستگی هایم کن شاید شبی زخمهایم را زمین بگذارم
استغفروالله...
اینا چرا مث خواهران گشت شدن... نکن اینکارو تن و بدنمون میلرزه بابا پاسخ:خوشگلنا:)
سلام دوست عزیز وب کاملا قشنگو پر محتوایی داری خیلی ی ی ی خوشحال میشم بهم سر بزنی اگه مایلی تبادل لینک کنیم منو با نام ((ای دوست ))لینک کن بعد بهم خبر بده لینکت کنم %
منتظر نظرات شما هم هستم %%% http://ey-doost.mihanblog.com پاسخ:سلام.لینک شدی ![]()
![]() |